درباره وبلاگ

صدیقه وسمقی شاعر، نویسنده و مترجم، دارای دكترای فقه و مبانی حقوق اسلامی است. وی سال‌های مدیدی به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه تهران به تدریس فقه اسلامی اشتغال داشته است. در همین زمینه او در دانشگاه گوتینگن آلمان نیز تدریس کرده و در حال حاضر با دانشگاه اوپسالا در سوئد همکاری دارد. وسمقی در ایران به عنوان شاعر و اسلام پژوه شناخته شده و از وی تاکنون چهار دفتر شعر وآثار متعدد دیگر منتشر شده است. از آثار فقهی وی می توان به کتاب "زن، فقه، اسلام" اشاره کرد. ترجمه برخی اشعار وی به زبان سوئدی نیز در یک دفترانتشار یافته است. وسمقی در شورای شهر اول، نماینده مردم تهران بود و مدتی نیز عضو هیات منصفه مطبوعات شد. این وبلاگ برای جمع آوری و انتشار بخشی از آثار صدیقه وسمقی تاسیس شده است و توسط دوستداران ایشان اداره می‌شود.

۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

تکمله ای برمقاله "آیا سنگسارسنتی اسلامی است؟"

صدیقه وسمقی
درشماره پیشین مجله چشم انداز مقاله ای تحت عنوان"آیا سنگسار سنتی اسلامی است؟"به قلم اینجانب انتشار یافت.با توجه به سوالات مطرح شده در رابطه با مقاله مذکور توضیحاتی تکمیلی ارائه می شود که امید است پاسخگوی سوالات مطروحه باشد.             
چنانکه در مقاله یاد شده آمده،قرآن مجازاتهایی را برای زنا کاران بیان می کند،از جمله آیه 15سوره نساء مجازات حبس در خانه را درصورت شهادت چهار شاهد بر فحشا مطرح می سازد و درپایان آیه نیز خداوند وعده گشایش و راه نجات از این مجازات را می دهد.همانطور که بیان شد بسیاری از فقها ونیز مفسرین با استناد به پاره ای اخبارآحاد قائل به نسخ این آیه شده اند. حال آنکه آیات قرآن را که از نظر مسلمانان قطعی الصدور است ومهمترین سند اسلامی می باشد نمی توان با روایاتی که هرگز درشأن ومرتبه واعتبار همسنگ قرآن نیستند نسخ نمود.



علاوه برآنچه در این رابطه ذکرشد باید افزود که اصولیون برای نسخ یک حکم شرعی شرایطی قائل شده اند ازجمله این که ناسخ باید نسبت به منسوخ مؤخر باشد یعنی ابتدا حکمی آمده است وپس از مدتی عمل به آن حکمی دیگر آمده آن را نسخ می کند.البته در این باره نیز بحث های مفصلی شده است.حال با توجه به این که سنگسار در شریعت یهود بوده است وقرآن قرنها پس از آن مجازاتهای دیگری را برای زنا مطرح می سازد،آیا می توان سنگسار را که در شریعت پیشین بوده(و حتی پیش ازمسیحیت)ناسخ حکم مجازات زنا در قرآن دانست؟قبل از پاسخ به این سوال بیان این نکته نیز ضروری است که بر ما حقیقتاٌ معلوم نیست که آیا سنگسار در آیین یهود یک حکم شرعی ودینی بوده،به عبارت دیگر بر آمده از اصل دین یهود است ویا آن که به وسیله فقهای یهود وارد این شریعت شده است.علت این ابهام آن است که تورات دست خوش تحریف وتغییر شده است حتی اگر فرض کنیم که سنگسار در آیین یهود یک حکم شرعی بوده است قبول این که این حکم بتواند ناسخ حکمی باشد که اسلام آورده با اشکال مواجه است.صرف نظراز این که روایات دال بر نسخ آیه 15 سوره نساء قابل قبول نیستند،نسخ مجازات حبس در خانه با مجازات سنگسار اشکالات متعددی دارد.مجازات حبس در خانه که درقرآن آمده مجازاتی است مؤخر نسبت به مجازات سنگسار به علاوه همان طور که در مقاله گذشته نوشته شد در ذیل آیه یاد شده به زنان محبوس وعده راه نجات داده می شود.نمی توان پذیرفت که  مجازات سنگسار راه نجات است.آیت الله خویی نیز این نکته را یاد آور شده است.وی نیز نسخ آیه 15نساء رانپذیرفته است.
حال ببینیم تشریع مجازات سنگسار بوسیله پیامبر اسلام چه جایگاهی دارد.درمنابع حدیث شیعه وسنی روایاتی دررابطه با رجم آمده است.روایاتی که شیعه آنها را معتبر می داند ودرکتاب "وسایل الشیعه"نیز آمده منسوب به ائمه شیعه است.در حالی که ما می خواهیم بدانیم که آیا پیامبراسلام رجم را تشریع نمود؟برای رسیدن به پاسخ این سوال باید سنت پیامبر را کنکاش وجستجو کرد وروایاتی که سند آنها به پیامبر نمی رسد در این رابطه مفید نیست ائمه نیز خود برای قبول یا رد روایات منسوب به آنان ملاکی را ارائه کرده اند که آن عرضه این روایات واقوال به سنت پیامبر است.فقها واصولیون نیز این روایات وملاک بر آمده ازآن را قبول دارند.لذا مادامی که برای ما اثبات نشود که پیامبر سنگسار را تشریع نموده،روایات منسوب به ائمه را دراین رابطه نمی توانیم مستقلاً مورد استناد قرار دهیم.پیامبر اسلام نیز معیار صحت اقوال منسوب به آن حضرت را موافقت و یا عدم مخالفت با قرآن دانسته است.در واقع ملاک اصلی قرآن ا ست .در این که پیامبر اسلام پس از نزول آیات مربوط به مجازات زنا و فحشا مجازات سنگسار را تشریع نموده باشد دلیل مطمئن و قطعی در دست نیست.روایات موجود در این رابطه از چنان اعتباری برخوردار نیستند که بتوانند اثبات کنند پیامبر اسلام چنین مجازاتی را تشریع کرده است.بویژه آن که این تشریع ناسخ آیات قرآن نیزباشد.شافعی،رییس مذهب شافعی که در قرن دوم هجری قمری می زیسته و به عصر پیامبر نزدیک بوده است برای اثبات تشریع سنگسار به رجم دو یهودی توسط پیامبر استناد می کند.چنانچه ادله ای معتبرتر در اختیار وی بود به آن ادله استناد می نمود.با توجه به قرائنی چند می توان باور کرد که سنگسار به این ترتیب وارد شریعت اسلام شده است.و اما قرائن عبارتند از این که اولا":سنگسار در قرآن به عنوان مجازات زنا و یا هیچ جرم دیگری نیامده است.ثانیا":سنگسار در آیین یهود بوده است.ثالثا":یهودیان با مسلمانان اولیه همزیستی داشته اند.در کتاب((الموطا))که قدیمی ترین کتاب حدیث باقی مانده است روایتی با این مضمون نقل شده است که روزی عده ای از یهودیان نزد پیامبر آمده گفتند یک مرد و یک  زن از ما مرتکب زنا شده اند.پیامبر از آنان درباره سنگسار در تورات سوال کرد آنان کوشیدند سنگسار را انکار کنند و گفتند که ما زنا کار را تازیانه زده ،رسوا می کنیم.عبدالله بن سلام به آنان می گوید شما دروغ می گویید در تورات آیه رجم هست.تورات را می آورند و می گشایند.یکی از یهودیان دست خود را روی آیه رجم می گذارد و ماقبل و ما بعد آیه را می خواند عبدالله بن سلام به او می گوید دست خود را بردار.پس از آن که او دست خود را بر می دارد معلوم می شود که آیه رجم در تورات هست و پیامبر به رجم آن دو فرمان می دهد.به نظر می رسد شافعی به این روایت استدلال کرده است.اگر سنگسار در میان مسلمانان معمول و مرسوم بود دلیلی وجود نداشت که در قرن دوم هجری قمری فقیهی مانند شافعی به رجم دو یهودی استناد کرده از این طریق اثبات کند که رجم وارد شریعت اسلام شده است .نکته جالب توجه دراین روایت این است که یکی از یهودیان مجازات سنگسار را تازیانه و رسوا کردن عنوان می کند واین معمول ترین مجازات زنا میان مسلمانان بوده است .چنانکه در آیه جلد به مجازات صد تازیانه اشاره شده است. همان گونه که در مقاله پیشین نیز گفته شد تاریخ گویای آن است که در میان مسلمانان درباره تشریع رجم مناقشاتی جدی وجود داشته است.با توجه به این که قرائن نشان می دهد سنگساربدین ترتیب وارد اسلام شده اجمالا" به بررسی و تحلیل آن می پردازیم.
روایت مذکور مانند اکثر روایات،گویای تمام واقعه و موضوع نیست و می تواند سوالات و ابهامات زیادی را برانگیزد.ما نمی دانیم چرا یهودیان به پیامبر مراجعه کردند و موضوع زنای دو یهودی را با آن حضرت در میان گذاشتند.چرا آنان رجم در تورات را انکار کردنند و آیا چه مناقشات دیگری میان آنان وجود داشته و یا این موضوع دارای چه زمینه و سابقه ای بوده است.استفاده کردن از این دست روایات برای تشریع حکم و انتساب آن به اسلام خالی از اشکال نیست.یهودیان مجبور نبودند برای اجرای احکام دین خود به پیامبر مراجعه کنند به نظر می رسد اگراین روایات صحیح باشد مناقشه پیامبر و یهودیان درباره رجم دارای حواشی و سابقه ای است که بر ما معلوم نیست.اگر فرض کنیم که پیامبر بر اساس تورات به رجم دو یهودی امرکرده باشد نمی توان از این موضوع تشریع رجم را به دست آورد چرا که با فرض صحت این واقعه، می توان آن را به گونه ای دیگر نیز تعبیر کرد مثلا"می توان گفت که پیامبر در باره یهودیان براساس آیین خود آنان داوری کرده است.تشریع یک حکم در برابر یک حکم قرآنی ، آنهم تشریع یک حکم بسیار سخت ترمانند رجم که در واقع حکم مرگ به شدیدترین نحو است نیازمند ادله قطعی است.اگر قرآن سنگسار را تشریع می کرد می شد انتساب این مجازات را به اسلام پذیرفت. از آنجا که مسلمانان پس از پیامبر همه اعمال،اقوال و تقریرات آن حضرت را سنت نبوی می دانستند و فقها نیز از این تعبیر عامه تبعیت نمودند،می توان حدس زد که سنگسار از این مجرا وارد فقه اسلامی شده است.عده ای چنین می پنداشتند که چون پیامبر فرمان به رجم دو یهودی داد،پس سنگسار را در اسلام تشریع و مجازات حبس در خانه را منسوخ نمود و عده ای دیگر تشریع رجم را باور نداشتند واین منشا مناقشاتی در باره رجم بوده است.تعریف فقها از سنت پیامبر منشا مشکلات زیادی در فقه است.پیامبر در طول حیات خود به آداب و سنن و قوانین و فرهنگ جامعه خود احترام گذاشت و با آنها زیست و پاره ای از آنها را پس از بعثت اصلاح نمود. این که همه این آداب و سنن و عرفیات را که با عنوان احکام امضایی وارد فقه شده حکم شرعی و یا شریعت نبوی بدانیم مسامحه ای بزرگ است این ادعا فاقد دلیل موجه می باشد موضوعاتی از قبیل رجم موجب شده که اصولیون از گذشته در باره نسبت شرایع پیشین با شریعت اسلام بحث کنند پاره ای از این مباحث را در کتاب اصول سرخسی می یابیم.برخی عقیده داشته اند که شرایع پیشین بر ما لازم الاجرا است مگر آن که اسلام آن را نسخ کرده باشد.سرخسی در اصول خود می نویسد(ص100)که شافعی با استناد به رجم دو یهودی توسط پیامبر به وجوب رجم در حق اهل کتاب استدلال کرده و می افزاید که بدین ترتیب رجم شریعت ما شد.
این یک برداشت از فعل پیامبر است که می تواند به طور جدی مورد مناقشه قرار گیرد آیین یهود قرنها پیش از اسلام آمده است و حق آن است که آیات قرآن را که بسیار پس از آیات تورات آمده،ناسخ بدانیم.قرآن با طرح مجازاتهایی مانند حبس در خانه و تازیانه، سنگسار را ملغی اعلام می کند. تر ک آیات قرآن با تمسک به شریعت یهود جای بسی شگفتی است.سیاق آیات قرآن حاکی از آن است که اسلام در صدد هدایت مردمان و باز داشتن آنان از اعمال زشت و منکر بوده است و برای این منظور قتل را تجویز نکرده است. مگر آنکه کسی مرتکب قتل عمد شود.علاوه برآنچه گفته شد از آنجا که آیه 15نساء منسوخ نشده است یعنی مجازات حبس در خانه معتبر بوده است. تشریع مجازات سنگسار همانطور که در مقاله آمد در تعارض و مخالفت با قرآن است.ملاک صحت روایات منسوب به پیامبر این است که موافق با قرآن بوده مخالف با قرآن نباشند.تشخیص موافقت و مخالفت با قرآن نیز عرفی و عقلی است هنگامی که قرآن مجازات حبس در خانه را مطرح می کند و حتی این مجازات را نیز سخت دانسته و وعده راه نجات می دهد آیا مجازات سنگسار مخالف با آن نیست؟در حالی که قران در آیات دیگر آنجا که مشرکان،پیامبران را تهدید به رجم می کنند،سنگسار را عذابی سخت می خواند.فرض کنیم در یک کتاب قانون ،مجازات زنا حبس در خانه و یا تازیانه تعیین و نوشته شده باشد.حال اگر کسی برای زنا مجازات سنگسار تجویز کند آیا این مجازات که در کتاب قانون نیامده و تشریع نشده است عرفا" و عقلا"مخالف آن کتاب قانون دانسته می شود یا نه؟نگارنده معتقد است با توجه به اینکه درکتاب مجازات دیگری آمده اعمال و یا تایید مجازات دیگر خارج از کتاب مخالف با کتاب دانسته می شود.رویه عرفی و عقلی معمول نیز چنین است.چنانچه روایات را بر قرآن عرضه کنیم، روایات رجم مخالف قرآن شناخته می شود شاید از همین روست که فقها مجبور شده اند آیه قرآن را منسوخ بدانند.حال آنکه بهتر است شأن و مرتبه قرآن را حفظ کرده قبول کنیم روایات رجم در برابر قرآن در مقام تشریع حکم جدید نبوده، سنگسار مخالف قرآن است.
نکته دیگری که اجمالا"به آن می پردازیم، عرفی بودن روشهای مجازات است. مطالعه تاریخ نشان می دهد مجازاتهایی که در قرآن ذکر آنها رفته،در آن دوران معمول بوده است.به عبارت دیگرقرآن روش جدیدی برای مجازات تأسیس نکرده است.شلاق زدن و قطع دست و پا از مجازاتهای معمول آن دوران بوده است.از این رویکرد قرآن می توان دریافت که در مجازاتها تکیه برروشهای عرفی جایز است.قرآن در آیات متعددی ملاک عرف و معروف را مطرح می کند.غفلت کردن از چنین رویکرد و ملاک عقلی متضمن خسارت و زیان است و ما را در فهم قرآن و اسلام با ابهامات فراوان روبرو می سازد.در این رابطه در دو شماره پیشتر در مقاله "تعمیم احکام شرعی به غیر مخاطبان "بحث کردیم.این که ما خود را ملزم به تبعیت محض از همه احکامی که برای مسلمانان اولیه"وضع شده بدانیم،فاقد دلیل عقلی و شرعی است پیامبر و قرآن دروضع احکام،به ویژه احکام مدنی و جزایی به شرایط و مقتضیات مخاطبان خود توجه داشته اند و این توجه در وضع قوانین اجتناب ناپذیر است.فقها نسبت به این توجه و رویکرد مهم غفلت ورزیده اند.از همین روست که بر نحوه استفاده فقها از روایات و قرآن انتقاد جدی وارد است که امیدواریم درمباحث آینده به آن بپردازیم.                                 
                       
صدیقه وسمقی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر