صدیقه
وسمقی
همه این خبر تاریخی را شنیده اند که روزی در قلمروی حکومت
علی (ع) خلخال از پای یک دختر یهودی به زور درآوردند. هنگامی که این خبر به علی
رسید، برآشفت و فریاد برآورد که اگر امروز مرد مسلمان از شنیدن این خبر، از غصه
بمیرد، رواست! این فقط یکی از جلوه های عدالت خواهی علی است که قرنها مبلغان شیعه
برای شیعیان بازگو میکردند و دل آنان را در حسرت و آرزوی زیستن در سایه چنین
حکومتی میگداختند. مردم ایران، اعم از مسلمان و غیر مسلمان همواره اینگونه
اخبار را از زبان روحانیت و روشنفکران دینی درباره علی، آن مایه شرف اسلام و
مباهات عدالت و شجاعت، و دیگر بزرگان اسلام شنیده بودند. از همین رو بود که به
پیشنهاد بنیان گذار جمهوری اسلامی ، آری گفتند.
مردم و روشنفکران درباره کیفیت حکومت جدید بحث و مناقشه جدی
نکردند. سئوالات و ابهامات فراوانی وجود داشت:
چگونه اسلام عملاً در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی،
اقتصادی و فرهنگی تحقق خواهد یافت؟
براساس کدام نظریه و برنامه؟ آیا مبانی جمهوریت و اسلامیت
با یکدیگر سازگار است؟ چگونه؟
چگونه این دو با یکدیگر تلفیق خواهند شد؟ اگر تعارضی میان
این دو پدید آمد، چگونه حل و فصل خواهد شد؟ و...
نه تنها به این پرسشها پاسخ گفته نشد ، بلکه به مرور زمان
پرسشهای فراوان دیگری نیز پدیدار شد. جمهوری اسلامی براساس آنچه در ذهن و باور
رهبر انقلاب بود ، مستقر شد.
بهراستی چرا درباره کیفیت و چگونگی رژیم جدید و ناشناخته
بحث جدی صورت نگرفت؟ آیا اعتماد فراوان مردم به رهبری انقلاب مانع از شکل گیری
مناقشات علمی در این زمینه شد؟ آیا اعتماد فراوان مردم به اسلام مانع شد؟
آیا مطالبات و خواسته های مردم برای آنان روشن بود ؟ آیا
روشنفکران مجال و فرصت اظهار نظر داشتند و آیا آنان صاحب صلاحیت برای اظهار نظر
شناخته میشدند؟
پاسخ سئوالات تغییری در نتیجه بهوجود نمیآورد.
ازآنجا که آیت اله خمینی فقیه بود و قبلاً نظریه ولایت فقیه
را در حوزه حکومت اسلامی مطرح کرده بود، لذا جمهوری اسلامی بر فقاهت استوار شد.
اگرچه گفته میشود که ورود اصل ولایت فقیه به قانون اساسی پیشنهاد آیت اله خمینی
نبود، این اصل در پیشنویس قانون اساسی نیز نیامده بود، درهرحال براساس باور سنتی
فقها که دین را با احکام فقهی برابر دانستهاند، اسلام در جمهوری اسلامی به فقاهت
تعبیر شد. درباره این تعبیر و نسبت میان فقه و اسلام از یک سو و فقه سنتی و
مقتضیات جامعه ایران از سوی دیگر نیز بحث جدی صورت نگرفت و نگرانیهای موجود در
این زمینه مطرح نشد.
آیت اله خمینی پیش از ورود به حوزه حکومت به فقه سنتی معتقد
بود و آرای فقهی وی نیز بر همین مبنا بود.
فقه سنتی در واقع بر سنت با تعریفی که اصولیون از آن کردهاند
استوار است. سنت در واقع مجموعهای است از اخبار آحاد. اگرچه اصولیون شیعه معمولاً
ادله اجتهاد را چهار دلیل قرآن، سنت، عقل و اجماع میدانند، اما در واقع دلیل
عقل جایگاهی در فقه نداشته، اجماع نیز
مستقلاً دلیلی قابل اعتنا محسوب نمیشود و آیات قرآنی مورد استفاده فقها نیز به
انحای مختلف مانند نسخ، تخصیص و تقیید با اخبار آحاد از حیز انتفاع خارج میشود.
به این ترتیب استیلای سنت بر فقه را به وضوح میتوان دید.
آیت اله خمینی اگرچه پس از ورود به حوزه حکومت نیز اشاراتی
به فقه سنتی دارد اما با طرح نظریه ای اساس فقاهت در جمهوری اسلامی را از فقه سنتی
دور کرد. وی با تعابیر گوناگون "حفظ نظام و حکومت" را از اوجب واجبات
دانست و مصالح حکومت را بر هرچیزی مقدم خواند. بدین ترتیب دلیل "مصلحت
نظام" دلیلی مستقل و مهم گشت. این دلیل نه تنها در عرض ادله اجتهاد، بلکه در
رأس آنها قرار گرفت. دلیل "مصلحت نظام" بهدلیل حاکم بر سایر ادله
مانند قرآن و سنت تبدیل شد.
آیت اله خمینی مقصود خود را به وضوح از این نظریه که حفظ
نظام از اوجب واجبات است بیان نکرده، احتمالات گوناگون پیرامون آن را نیز تشریح
نکرد. او توضیح نداد که درصورت تعارض میان مصلحت حکومت و مصلحت مردم کدام در
اولویت است؟
اما از ظاهر سخن او چنین استنباط میشود که حفظ نظام و
مصالح آن مقدم بر مصالح مردم و حتی اسلام است. شاید مبدع این نظریه فرصت کافی برای
مطالعه و ارزیابی آن در عرصه عمل و تجربه نیافت. او حتی دلایل عقلی و شرعی خود را
در اثبات این نظریه و اصل بیان نکرد. اما درهرحال این قاعده جدید التأسیس به دلیل
حاکم بر دیگر ادله برای استنباط احکام شرعی تبدیل شده، دراختیار فقهای حاکم قرار
گرفت. باید گفت که این قاعده و دلیل جدید کاربرد فراوانی در جمهوری اسلامی داشته،
مبنای اعمال، رفتار و تصمیمات فراوانی قرار گرفته است.
بسیاری در طول سه دهه گذشته تعارضات زیادی را میان آرای
فقها در منابع مهم فقه شیعی و آرا و عملکرد فقهای حاکم دیدهاند و درصدد یافتن
مبانی و توجیهات شرعی فقهای حاکم بودهاند. نه تنها آرای فقهی و عملکرد آنان در
بسیاری موارد با آرای فقها در ده قرن گذشته متفاوت بوده، بلکه ادله و توجیهات آنان
نیز متفاوت بوده است. علت این تعارضات و اختلافات را فقط میتوان در نظریه "
حفظ نظام" جستجو کرد.
در اینجا به نمونههایی از این تعارضات اشاره میکنیم:
-
در منابع فقهی در کتاب "قذف" براساس قرآن و سنت، نسبت ناروا دادن و
توهین کردن به افراد، جرم دانسته شده است.
درکتاب "اللمعه
الدمشقیه " معروف به "لمعه" که در حوزههای علوم دینی تدریس میشود،
در ذیل بحث قذف این عبارت دیده میشود: "و کذا یعزر بکل ما یکرهه المواجه مثل
الفاسق و شارب الخمر و هو مستتر" یعنی گفتن هر سخنی که مخاطب را رنجیده خاطر
و ناراحت سازد، موجب مجازات است، مثل اینکه کسی به دیگری بگوید فاسق یا شراب خوار
درحالی که آن شخص پنهانی مرتکب فسق یا شرابخواری میشود!
براین اساس کسی که از
حال دیگری و اعمال و گناهان او آگاه است، به صرف آگاهی و اطلاع، حق ندارد شخص گناه
کار را با الفاظی مورد خطاب قرار دهد که حاکی از گناه کاری اوست. اینگونه خطاب
کردن دیگران و حتی نسبت دادن گناه به گناهکاری که پنهانی گناه میکند، روا نیست و
گوینده مجرم و مستحق مجازات است.
و اما در طول سه دهه گذشته
شاهد بوده ایم که چه بسیار افراد محترم مورد اهانت قرا گرفته اند. نسبتهای ناروا
به افراد محترم داده شده، در رسانه های عمومی به حیثیت و آبروی آنان تعرض شده است.
در هر انتخاباتی فقهای
شورای نگهبان به کاندیداهای بسیاری نسبتهای ناروا داده، صلاحیت آنان را رد کردهاند.
منتقدان حکومت را به زشت
ترین امور منتسب کرده اند. اموری که یا اساساً صحت نداشته و یا به فرض صحت مستور و
پنهان بوده است. یک فرد آگاه از یک مقام بلندپایه امنیتی و اطلاعاتی سابق سئوال
کرده بود که شما بر چه اساسی به اشخاص چنین نسبت های ناروا میدهید و آبروی آنان
را میبرید، او در پاسخ گفته بود که این کارها به مصلحت اسلام است! البته مقصود او
از اسلام حتماً نظام بوده است زیرا در جمهوری اسلامی نظام نسبت به هرچیزی اولی
است.
-
در تمام منابع فقهی یکی از شرایط اقرار کننده، اختیار دانسته شده، تأکید شده
است که اقرار شخص تحت اجبار، آزار و هرگونه فشار و تهدید معتبر و منشأ اثر نیست.
این قانون عقلی که چهارده قرن پیش در میان مسلمانان اولیه و حتی پیش از آنان در
دوره جاهلی نیز معتبر بوده، امروز نیز به دلیل عقلایی بودن آن همچنان معتبر است،
اما برخلاف این قانون عقلی و حکم فقهی که از نظر فقها شرعی است، در طول سه دهه
گذشته شاهد بودهایم که از افراد بازداشت شده، بویژه منتقدان حکومت، تحت فشار و
شکنجه اعترافاتی اخذ شده، حتی از طریق رسانه های عمومی همچون صدا و سیما در معرض
نمایش گذاشته شده است. بنابر اظهار بسیاری از این افراد، آنان مجبور شده اند به
اعمالی اعتراف کنند و علیه کسانی شهادت به اموری دهند که هیجیک اساساً صحت نداشته
است. در واقع اظهارات این افراد نه اقرار است و نه شهادت.
این افراد بنابر خواست
بازجویان به اعمالی اقرار میکنند که مرتکب آن نشدهاند و به اموری شهادت میدهند
که شاهد آن نبودهاند. این درحالی است که طبق آرای فقها، اقرار حتی نسبت عمل انجام
شده نیز با اجبار و آزار و تهدید فاقد اعتبار است.
- در منابع فقهی تصریح
شده است که جنازه افراد گناهکاری که محکوم به مرگ میشوند، با انجام تشریفات،
همانند جنازه هر فرد مسلمان به خاک سپرده میشوند. درباره محاربی که مرتکب قتل شده
و لذا قصاص میشود و یا زناکاری که سنگسار میشود، تصریح شده که همه تشریفات اعم
از غسل و کفن و اقامه نماز پیش از دفن درباره جنازه آنان انجام شود. (صرف نظر از
اینکه اصولاً آیا ادله رجم صحیح است یا نه)
و اما در جمهوری اسلامی
به جنازه بسیاری از فرزندان مسلمان این آب و خاک توهین شد. صرف نظر از اینکه جرم
آنان و استحقاق مجازات مرگ برای مردم معلوم نشد، و گذشته از آنکه درباره جنازه
آنان تشریفات غسل و کفن و نماز انجام نشد، قبر آنان نیز پنهان شد و ...
- فقها در منابع فقهی
محارب را کسی میدانند که سلاح بیرون آورده، به تهدید و ارعاب و یا ضرب و جرح و
قتل مردم میپردازد. در جریانات اخیر همگان شاهد بودند که در کوی و برزن ، چه کسانی
مجهز به انواع سلاحهای گرم و سرد و قمه و میل گرد و باتوم و ... به تهدید و ارعاب
و ضرب و جرح و قتل و بازداشت مردم اقدام کردهاند. اما علیرغم تعاریف فقهی، مردم
بی سلاح و بیدفاع معترض به نتیجه انتخابات محارب و باغی و اغتشاش گر خوانده میشوند.
مردم، هرگز محارب خوانده نمیشوند. حتی اگر به حکومت اعتراض کنند. زیرا اعتراض، حق
مشروع مردم است و در این باره مدارک و اسناد تاریخی و شرعی کم نیست.
محارب، افرادی هستند که
امنیت مردم را با سلاح و تهدید و ارعاب به مخاطره میاندازند.
جرم محارب با ادعای
حکومت اثبات نمیشود. تشخیص مردم در این موضوع دخالت مستقیم دارد. کسانی که مردم
از وجود و عملکرد آنان احساس ناامنی و خطر میکنند، محاربند. باید افزود که ربودن
افراد از خانه و خیابان، شیوه بازداشت افراد، بیخبر نگه داشتن خانوادهها از
وضعیت افراد ربوده شده و بازداشت شده همه از مصادیق ظلم آشکار و ارعاب و اخلال در
امنیت فردی و اجتماعی است. بر این مطالب باید شیوه نگهداری زندانیان و محاکمه آنان
را نیز افزود که تماماً با موازین دادرسی در منابع فقهی مغایرت دارد.
-
در منابع فقهی مجازات تجاوز جنسی، مرگ است. وا اسفا، وا اسفا که در حوادث اخیر
پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شنیده میشود که به بسیاری از دختران و
پسران معصوم و مظلوم این مرز و بوم که به جرم اعتراض به نتیجه انتخابات بازداشت
شدهاند در بازداشتگاهها تجاوز میشود!
-
در منابع فقهی، سنت پیامبر و خلفای پس از او و نیز سنت علی بن ابی طالب، هیچگاه
مجازاتی برای اعتراض به حکومت و حاکمان تعیین نشده است. بلکه مردمان خیرخواه دعوت
به انتقاد و نصیحت نسبت به حاکمان شدهاند. بر مبنای کدام دلیل عقلی و شرعی
معترضان انتخابات اخیر، بیجرم و بی جنایت روانه بازداشتگاه های مخوف و وحشتناک
شدند، شکنجه شدند و حتی خانوادههای آنان مورد تهدید و تحت فشار قرار گرفتند؟ وای
بر ما که این همه فجایع در سرزمینمان، بر فرزندانمان میگذرد و ما نهتنها فریاد
برنمیآوریم و از غصه نمیمیریم!، بلکه باز بر کوس مسلمانی و انسانیت میکوبیم!
حفظ دماء و آبروی مردمان
در منابع فقهی و اسلامی آنقدر محترم است که بسیاری از فقها حتی اقامه حدود را به
دلایل متعدد توسط غیر معصوم، در زمان غیبت جایز ندانسته اند. در جمهوری اسلامی براساس
کدام دلیل شرعی خون و آبروی مردمان چنین مباح و حلال گشته است؟!
فقهایی که در حاشیه
حکومت نشستهاند نیز آیا همچون فقهای حاکم، دلیل حفظ نظام و مصالح آن را یک دلیل
شرعی میدانند ؟ دلیلی که اعمال و رفتار مذکور مستند به آن است . آیا این استناد
شرعی و عقلی است؟
اسلام در جمهوری اسلامی
به فقاهت و فقاهت به حفظ نظام تنزل یافته است.
آنچه امروز موجب بسی
نگرانی است، اسلام و حفظ آن نیست. چراکه اسلام و دیگر ادیان همواره در طول تاریخ
تحت تأثیر افراد و گروه ها و منافع و اغراض آنان و نیز افکار و عقاید گوناگون
انشعاب یافته، به فرقه ها تبدیل شده اند. اما در هرحال افراد حقیقت خواه و معرفت
جو در تاریکی ها و ظلمات به جستجوی نور حقیقت میپردازند. آنچه امروز موجب نگرانی
فراوان است حقوق و مصالح ملت ایران است که در تعارض با مصالح و منافع حکومت بیرحمانه
قربانی میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر